شاينا شاينا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

ستاره هاى آسمون دل من

يكى،دو تا ،سه تااااااا

پاره تنم،گل دخترم،چه كردى با قلبم؟ اومدم جارو برقى بكشم تو هم همش ميگرفتيشو وايميستادى،حواسم نبود كشيدمش جلو تو كه در حال ناناى بودى يكم تعجب كرديو دويدى دنبالش!!!يكى دو تا سه تااااا،سه تا قدم تند تند برداشتيو افتادى،من و هاجو واج و هزار بار عاشق تر كردى،مستم كردى،بند بند وجودم لرزيدو از اين همه عشق باريد،تموم ابراى آسمونو قرض كردمو كم آوردن اين همه ابر در مقابل چشمام، شيرينتر از عسلم،دخترك خوشگلم تو يك سالو هفت روزگيت اولين قدمتو برداشتى؟تو خود معجزه اى دختر،با تو غرق لذت مادريم دختر،حتا گرسنگيمو فراموش ميكنم من،خوردن داروهامو فراموش ميكنم من،درد لعنتى پاهامو فراموش ميكنم من،اصلا منو فراموش ميكنم،اين جا ديگه من نيست ،اينجا فقط تويى،تو با قد...
12 شهريور 1391

بالاخره يك ساله شدى

نفسم،بالاخره يك ساله شدى،واى كه چه خواستنى شدى،خيلى دوست داشتنى شدى،سه دندونه شدى،البته دو هفته قبل از تولدت سه دندونه شدى،وقتى منو بوس ميكنى،هر وقت كار ميكنم سريع مياى پاهامو ميگيريو وايميسيو بوس ميكنى،اگه بدونى با قلبم چه ميكنى،خيلى سخته نخوردنت.... ياد گرفتى هام ميكنى،تا يه قاشق ميبينى يا وقتى در يخچال بازه بلندو كشيده ميگى هااااااام،ولى وقتى بهت غذا ميدم ميگم هام و ميگى هام سريع روتو برميگردونى!!!خيلى سخته گاز نگرفتنت،تا تلفن زنگ ميخوره سريع گوشيرو برميداريو ميذارى دم گوشتو ميگى ا ا ا (بافتحه) سس سس ( بافتحه) خيلى سخته قورت ندادنت،سعى كردم برات يه تولد خوب بگيرم با يه عالمه عكساى قشنگ ،روز تولدت از روى تخت افتادى روى تردميلو پاى چشمت حسا...
5 شهريور 1391
1